چقدر سخته آرزوی دیدنش رو بکنی ....
بعد همون لحظه به طور اتفاقی در یه خونه باز بشه و بیاد بیرون ...
و رو به روت وایسه!!!
وتو ندونی که باید چیکار کنی ؟؟؟...
فقط تنها کاری که میتونی بکنی ...
اینکه از کنارش به عنوان یه غریبه رد شی ...
ای کاش یه کم به آرزو هایی که میکنیم فکر کنیم که داغونمون نکنه....
دسته بندی : قهوه تلخ ،
مطالب تنهایی ،
این همه کلاغ می خواهد چکار؟
این شهر
تنها خبرش تویی؛
که بر نمی گردی!!!