منو جوری بغل کن که
تموم خستگیم در شه
بزار دستای تو از پشت،واسه این خسته سنگر شه
منو جوری بغل کن که،بهم ثابت بشه هستی
بزار باور کنم تنها ، به این دیوونه دل بستی
منو جوری بغل کن که فراموشم شه بیدارم
تو که هستی نمی ترسم ، چقد این حس و دوست دارم
هنوز عادت به تنهایی ندارم / باید هرجوریه طاغت بیارم
اسیرم بین عشق و بی خیالی / چه دنیای غریبی بی تو دارم .
اگر خوبان عالم جمع باشند / یقینا نزد من ، تو بهترینی
اگر از خوبترها حلقه سازند / تو در آن حلقه ، میدانم نگینی
مهربانی نقش هر نقاش نیست / هر که نقشی را کشید نقاش نیست
نقش را نقاش معنا میدهد / مهربانی نقش یار است حیف که یار نقاش نیست . . .
دلت آینه ایثار عشق است / نگاهت معنی بیدار عشق است
تو در آبادی دل خانه داری / تو را دیدن همان دیدار عشق است
همدم تنهایی شب های من ، اشک است و بس
مرهم زخم دل تنهای من ، اشک است و بس
گر نمیبینی غمی اندر نگاه خسته ام
آنچه میشوید غم از چشمان من ، اشک است و بس