آنچه که دوران نخرد ، “یکدلی ” است
آنچه که ایام ندارد ، ” وفا” ست
آنچه که دوران نخرد ، “یکدلی ” است
آنچه که ایام ندارد ، ” وفا” ست
ای بی وفا ز داغ تو در دل شرر فتاد
وز دیده اشک غم ز محبت ثمر فتاد
جورم چنان بدل بنمودی که قلب من
گردیده پاره پاره و از تن بدر فتاد
ساعت عشق به سر میکوبد
که زمان رفت و نیامد یارت
گفتمش ساعت دیوانه بخواب
تا نگاهم ندهد آزارت !
بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالی است
شب چنین ، روز چنان ، آه چه مشکل حالی است !
تو مرجاني، تو در جاني تو مرواريد غلطاني
اگر قلبم صدف باشد، ميان آن تو پنهاني
.
.