![[Post_Title [Post_Title](http://up.qoqnos-eshq.ir/up/qoqnos-eshq/Pictures/65860497010378045995.jpg)
پس از یاد گرفتن نام تو
پس از دوستت دارم هایی که بهت گفتم
بهت میگم توت فرنگی من
توت فرنگی هم زیباست پس شایسته توست
توت فرنگی هم شیرینه پس سزاور توست
توت فرنگی من دوستت خواهم داشت تا ابد
پس از یاد گرفتن نام تو
پس از دوستت دارم هایی که بهت گفتم
بهت میگم توت فرنگی من
توت فرنگی هم زیباست پس شایسته توست
توت فرنگی هم شیرینه پس سزاور توست
توت فرنگی من دوستت خواهم داشت تا ابد
ایـن روزها غرق سـکوتم...
سـکوتی برگرفتـه از تنهایی...
سـکوتی کـه در پشت فریادهای بی صـدایم است
دلگیرم از خـودم ، از سـکوتی که نمیشکنـد...
از لبانی که نمی خـنـدنـد ، و از چشمانی که بی روح شـده انـد...
ایـن روزها آسمان خاکستری است...
تو سکوت مي کني!
فرياد زمانم را نمي شنوي
يک روز !
من سکوت خواهم کرد
و تو آن روز براي اولين بار
مفهوم "دير شدن " را خواهي فهميد
عکس خیلی خیلی قشنگیه
وااااااااااااای متن و عکس چقدر ست ان
عااااااااااااااااااااالی
آسمان را مرخص می کنم ... دیگر به هوا هم نيازی ندارم!
تو خودت را مثل آسمان
مثل هوا
مثل نور
پهن کرده ای روی همه ی لحظه های من...
با سلام خدمت شما
این پیام احتمالا آینده ی تجاری شما را متحول خواهد کرد
شما می توانید با حداقل سرمایه ی اولیه ،
صاحب جامع ترین مرکز فروشگاهی و خدماتی شهرتان شوید
جهت کسب اطلاعات بیشتر به وبسایت WWW.IBP24.ORG مراجعه نمایید
به سکوت شب
به لطافت گل
به صداقت آینه
به زیبایی پروانه
و به آن زمان که پروانه در سکوت شب
لمس می کند لطافت گل را
چه زیباست دوست داشتنت
و چه آرام است لحظه هایی که با خیال تو می گذرد
سالهاست پاییز می آید و میگذرد
و رنگارنگی را به رُخ میکِشد
در این فصل سردِ سقوطِ احساس
اما تـــو همان « یکرنگِ گرمِ » دیروز ، امروز و فردایی
تا تو نگاه می کنی کارمن آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است
متن خبر که یک قلم ،بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر ، نامه سیاه کردن است
چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است
ای گل نازنین من، تا تو نگاه می کنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است
لوح خدانمایی و آینۀ تمام قد
بهتر از این چه تکیه بر، منصب و جاه کردن است؟
ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این
قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است
لیک چراغ ذوق هم اینهمه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است
غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند؟
این هم اگرچه شکوۀ شحنه به شاه کردن است
عهد تو ‘سایه’ و ‘صبا’ گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبۀ ‘لطف اله’ کردن است
گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است
بوسه تو به کام من، کوهنورد تشنه را
کوزۀ آب زندگی توشه راه کردن است
خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است
ای که روز و شب را از من گرفتی
چون سکوت خلوتم دیدی به جانم رخنه کردی
تو که دین و دلم از من ببردی
چرا دیگر اینهمه عشوه و ناز
بیا و دمی دمساز ِ دل ِ بی کسم باش
که کلید طلسم ِ دلم را
در نگاه آتشینت دیدم ای یار
چو گم گشتم در سیاهی دو چشمات
دلم ازکف برفت و من گشتم آزاد